آبگینه گون...
نه قدر آفتاب را شناختم
و نه حریم سایه را
تنها به این دلخوشم که
حضورم مانعی برای عبور نور نیست!
پ.ن:
این روزا، حالم خوبه... خیلی خوبه... اما از روزهایی که حالم خوبه هم میترسم... وقتی آدم اینطوری خوشحال باشه... سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیره...
برای احترام به حق مولف؛ متن بالا از جناب آرشید بزرگوار هست... اگر وبلاگشون را از دسترس خارج نمی کردن، لینک این پست را هم اضافه می کردم.
امیدوارم شبیه نامم، آبگینه گون باشم!
خوبه که روزای خوبیه برات
همیشه خوب باشی گلم
ممنون قربونت برم... خیلی خیلی التماس دعا رستا جونم.
نترس!حالا حالاها مونده!چه روزای خوبی رو پیش رو داری عزیزم.
خدا رو شکر، مواظب خودت باش.
ولی واقعا میترسم مریم... واقعا...
مرسی که هستی... بیادم...
خوشحالم که خوشحالی ولی آدم همیشه تو وقتایی که ناراحت و دلگیر و غمگینه اطرافیانشو میشناسه و اون وقته که می فهمه تنهای تنهاس هیچ کسی نیس که بی هیچ بهانه ای فقط بشینه کنارش همین هیچی هم نگه حضورش باعث دلگرمی آدمه ولی من فهمیدم که تنهای تنهام
به هرحال امیدوارم همیشه شاد باشی.
شماره کارتتو ایمیل کن برام ژولی که باید بهت میدادمو بدم خودت میدونی چی رو می گم.
خوش باشی و سلامت
خدانگهدار
خدا نکنه تنها باشی...
از روزهای خوبت نترس عزیزکم... فقط از اونها لذت ببر. انتظار روزهای تاریک رو نکش فقط اونها رو با جرات پذیرا باش....
نمیشه گل من...
بعضی لحظه ها رو باید فریز کرد که تا همیشه بمونن. شاید دیگه تکرار نشن... هرگز!
.
آدم ها دروغ نمی گن
اگر چیزی می گویند صرفا ” احساسشان ” درهمان لحظه ست …
نباید روش حساب کرد …
.
پس باید رو چی حساب کرد؟
خدارا شکــــــــــــــــــــــر
ممنونم حاج خانومای گلم