آنچه بر من گذشت...

بغض هایم را نگه میدارم ... گاهی اوقات سبک نشوم، سنگین ترم!

آنچه بر من گذشت...

بغض هایم را نگه میدارم ... گاهی اوقات سبک نشوم، سنگین ترم!

شروع نمایشنامه

دارم یه داستان خیالی می نویسم...

بخونیدش!

جمعه ... 6 روز بعد از رفتن آقای B ، مادر آقای B زنگ میزنه و از مادر خانوم A ادرس ایمیلش رو میگیره که خانوم A و اقای B بتونن باهم زمانی رو هماهنگ کنن که باهم تماس بگیرن و حرف بزنن و ارتباطشونو حفظ کنن... اخه خانوم A و اقای B حدود 12 ساعتی باهم اختلاف زمانی دارن. ادرس ایمیل داده میشه... اما همون موقع هم که خانوم A با گوشی مادرش داره ادرس رو تایپ میکنه که مادرش اونو بفرسته برای مادر اقای B، با خودش فکر میکنه... نکنه این اتفاق تکرار شه... همون اتفاقی که گهگداری وقتی این ادرس رو به دیگران داده بود براش پیش اومده بود... پسوند اخر ادرس ایمیل خانوم   ymail هست و بارها پیش اومده بود که دیگران با تصور بر اینکه این همون gmail هست و اشتباهی تایپ شده. ایمیل رو اشتباه میفرستن! ... یک هفته میگذره و اقای B هیچ نامه ای برای ایمیل خانوم A نمیفرسته... خانوم A کمی دلگیر میشه، اما همچنان خودش رو بی خیال نشون میده... اخه درکی که خانوم A از رفتار اقای B داشت این بود که مطمئنن همون لحظه ای که ادرس رو بگیره حتمن یه پیامی میفرسته... هی با خودش دلیل و توجیه میاره که شاید خیلی سرش شلوغه، یا اصلن خب شاید دلش نخواسته یا... همینطوری که با خودش فکر میکرده دوباره یاد این پسوند غلط انداز ایمیل خودش میفته... اما خب غرورش بهش اجازه نمیده حرفی بزنه... پدر خانوم A بعد ده روزی ازش میپرسه چه خبر از اقای B ؟... خانوم A هم ضمن اظهار بی اطلاعی، به اون نکته هم اشاره ای میکنه.


پایان بندی شماره 1:

آقای B به همون ایمیل اشتباه نامه ارسال میکنه و بعد ده روز جوابی نگرفته... چون اون اکانت غیر فعال بوده. و با این تصور که این ادرس متعلق به خانوم A هست. این پاسخ نگرفتن رو بی احترامی به خودش تلقی کرده و کلن قید خانوم A رو میزنه و حتی به این فکر نمیکنه که با خانواده تماس بگیره و موقعیت رو شرح بده... چون که بهش توهین شده به خانواده اش اعلام میکنه که فکراشو کرده و نمیخاد ادامه بده!

پایان بندی شماره 2:

آقای B به همون ایمیل اشتباه نامه ارسال میکنه... خانوم C هم (درباره اش قضاوت خاصی نداریم... چون شخصیتشو نمیشناسیم) پاسخ میده... پاسخ هایی در خور نوشته های اقای B ، هرچند با لحن بسیار صمیمانه و گاهی وقیحانه که بین اونا مرسوم نبوده و به سرعت نظر اقای B رو در مورد خانوم A تغییر میده... اقای B خیلی محکم و مطمئن به خانواده اش اعلام میکنه که نمیخاد ادامه بده!

پایان بندی شماره 3:

... ؟


بریم به یک سکانس عقب تر:

شنبه... خونه

سه شنبه... خونه

جمعه... خونه

شنبه... پارک قیطریه

دوشنبه... باغ ایرانی+ طاووس

سه شنبه... باغ ایرانی+ کافه میلانو

چهارشنبه... پارک جمشیدیه

جمعه... خونه

بریم به یک سکانس عقب تر:

من مخالفم!


خدا عاقبت این نمایشنامه رو ختم به خیر کنه!