آنچه بر من گذشت...

بغض هایم را نگه میدارم ... گاهی اوقات سبک نشوم، سنگین ترم!

آنچه بر من گذشت...

بغض هایم را نگه میدارم ... گاهی اوقات سبک نشوم، سنگین ترم!

خدایا شکرت!

خدا رو شکر

خدا رو شکر برای همه چی... برای همه اون چیزایی که من ازش بی خبرم و برام پیش میاره... گاهی با خودم میمونم که پس چرا غصه میخورم؟ چرا ناراحت میشم؟ چرا فکر میکنم چیزی رو از دست دادم؟ چرا یادم میره اون خدایی که اون بالا نشسته خیلی خیلی خیلی بهتر از من میدونه چی به صلاح منه و داره همونو برام رقم میزنه؟ چرا تا یه چیزی بهم اثبات نشه باور نمیکنم که اونچه که رخ داده بهترین اتفاق بوده؟

دوشنبه تو جلسه مصاحبه دانشگاه شیراز ازم پرسیدن از چه چیزی خوشت میاد و چه چیزی ناراحتت میکنه؟، اون روز حرفامو در خصوص مباحث دانشگاهی و اکادمیک زدم. اما الان دلم میخواد بگم که از چی خیلی بدم میاد... از دورویی... از وقاحت... این دو ویژگی چیز هاییه که تو این روزا بیشتر روش حساس شدم.

شایدم برای من اینطوره!... برای منی که ظاهر و باطن رفتار هام چیزی حدود 20 درصد اختلاف داره باهم. وقتی با ادم هایی برخورد میکنم که ظاهر و باطنشون دو تا دنیایه متفاوته، ادمایی که در ظاهر به مراتب از من مودب تر و محترم تر و اخلاقی تر نشون میدن و در باطن برای رسیدن به مقاصد خودشون غیر اخلاقی ترین کارها رو انجام میدن و به هیچ اصل اخلاقی پایبند نیستن!

خود خواه بودن خیلی بده... خیلی بد! من تو زندگیم خیلی سعی کردم خودخواه باشم، شاید فکر کنید این دو تا جمله چقدر باهم متناقضه!!! اما واقعیته. چون من همیشه از خودم زدم برای دیگران... این رو از روی توهمات خودمهربان پنداری نمیگم. از توصیفی میگم که دیگران همیشه ازم داشتن... یکیش استاد راهنمای دوستم که وقتی صحبت های دفاعش تموم شد خطاب به دوستم گفت: خانم فلانی یادت رفت از مینا تشکر کنی!... و من شگفت زده از عکس العمل استادم که تعریف و تمجیدهای بعدی ایشون و استاد مشاوره دوستم (که البته ایشون مشاوره پایان نامه خودمم بودن) کاملا جو جلسه رو تغییر داد. نکته ای که گفتن اینکه پایان نامه حداقل 3 نفر از بچه ها با کمک من تموم شده بود... در حالیکه تا اون روز فقط 6 نفر دفاع کرده بودیم!... کاش من هم کمی خودخواه بودم... تا به خودم بیشتر میپرداختم... هرچند فکر میکنم هر درجه از خودخواهی در من باعث نمیشد که اخلاق رو زیر پا بذارم و وقاحت و بی اخلاقی خودمو با کلاه شرعی توجیه کنم!

این بی اخلاقی و وقاحت اونم از سمت ادمایی که خودشونو بسیار بسیار بیش از من معتقد و پایبند به اصول دینی و اخلاقی میدونستن بیشتر از اینکه ازارم بده... شرمنده ام کرد پیش خدایی که با دونستن همه ی این چیزا بهترین رو برای من رقم زد و من تا بهم ثابت نشد نفهمیدم. خدایا کمکم کن همیشه اروم باشم با تصمیمی که برام گرفتی، بدون شکایت بپذیرم اتفاق ها رو، که تو دانای جهانی!

یه چیز کوچیک دیگه هم پیش اومد... چون تصور میکنم این بار برخلاف بهانه های گذشته نظر واقعی بود... در تعجبم! من به هیچ وجه ادم رکی نیستم... شاید اگر بودم خیلی هم بهتر بود... نه اینکه هیچوقت رک و رو راست حرف نزده باشم... اما اگر هم بوده تو 5 درصد حرف هام... نه بیشتر. اینکه ادمی که تو شناخت من بسیار بسیار ادم رک ورو راستی بود و خیلی راحت و بدون هیچ مقدمه چینی یا سختی حرفاشو میزد به من بگه ادم رک برام عجیبه!... شاید هر تعریف دیگه ای مثل زودرنج و حساس بودن یا هیجانی بودن رو خیلی راحت میپذیرفتم اما این یکی رو نه.

بهرحال خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررر... و البته یه نکته دیگه، کی ما ادما میخواییم بفهمیم که دیگران نیازی به توصیه ها و نسخه پیچی های ما تو زندگیشون ندارن، مخصوصا اینکه هر کسی شخصیت و شرایط زندگی بخصوص خودشو داره! فقط هر وقت کسی ازمون نظر خواست، نظرمون رو بهش بگیم!... دارم فکر میکنم من اگر ادم رکی بودم که باید همونجا به این عزیز میگفتم که من احتیاجی به نصیحتاش ندارم که! پس حق دارم که از این توصیف دور از ذهن برای خودم متعجب بشم.

راستی یه چیز دیگه خداییش خواب های امسالم همه داره جواب میده هاااااا!

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم شنبه 16 خرداد 1394 ساعت 01:11 ب.ظ

یادم به جمله ای افتادکه امروز صبح خوندم: هرگز اجازه ندهید کسانی که خودشون هیچ کاری انجام نداده اند شما رو با حرفهاشون از کاری که می کنید دلسرد کنند...
بی خیال بعضی ها...اونی که باید بدونه می دونه

اره واقعن باید بگم بی خیال بعضیا...
میگم... فقط بعضی وقتا یاد اون بعضیا می افتم دوباره حالم بد میشه
کاش همه مهربونیه تو رو داشتن مریم گلی.

مسلم بیگ زاده چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 02:33 ق.ظ http://beigzadeh.blog.ir

سلام
خوب هستید؟
یع سری به من بزنید...

سلام آقای بیگ زاده
حال شما؟
به روی چشم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد